تاریخچه گل و گیاه در ایران باستان
گیاهان و گلهای زیبا هریک با زبان حال سخن می گویند و راز درون خود را بر تماشاگران آشکار می نمایند، نسیم بامدادان به آرامی میوزد و آهسته، دامن کشان از روی چمن زارها و گلهای شقایق و دیگر گلها می گذرد و بوی عطر جان افزا را به مشام آدمیان می رساند، برگهای سبز گیاهان نورسته و شکوفه های نوشکفته لبخند می زنند و فرارسیدن فصل نوی را مژده میدهند و نشاط و سرور خاصی در آدمیان به وجود می آورند و آنان را رقص کنان به خود مشغول می دارند؛ گلهای خندان و کشتزارهای خرم و سرسبز مظهر نشاط و خرمی اند، آری بشر از ابتدای آفرینش خود با گیاهان که یکی از مواهب طبیعت است پیوند دائمی داشته است. این پیوند دائمی سبب شده است گل و گیاهان خیلی زود در داستان ها و افسانه های و شعرهای ملل مختلف جلوه گر و نمادین شوند به ویژه در ادبیات کهن مردم ایران زمین. پیدایش و حیات اسرارآمیز گیاهان و گل ها، بشر ابتدائی را در اندیشه و تفکر عمیقی فرو می برد، در پایان به این نتیجه می رسید، که هر درخت خدایی است که در زیر پوست خشن و سخت آن شخصیتی مافوق آدمی پنهان است از این رو انسان پیوسته، بدین پدیده خدائی با دیده احترام می نگریست، احترام به درختان و درخت دوستی که از این منبع قدیمی سرچشمه می گیرد در افسانه های باستانی اقوام و ملل مختلف، و در افسانه های گیاهی زیاد دیده شده است، بسیاری از افسانه ها، از درختان معجزه آسا گفتگو می کنند که به دیگران حیات ابدی و طول عمر و تندرستی می بخشند. ایرانیان قدیم بویژه اهالی سیستان به درخت گز بسیار احترام می گذارده اند و گاهی تا سرحد پرستش درختان را دوست می داشتند. در داستهای شاهنامه آمده است که رستم تهمتن با خوردن میوه درخت گز شفا یافته است.
در افسانه های پارسی قدیم بسیار دیده شده است که بعضی از افراد در موقع گرفتگی و گرسنگی از گیاه جان بخش می خوردند و در نتیجه از نعمت جوانی و حیات جاودانی بهره مند می گردیدند. از جمله این درختان، درخت سرو و کاج نیز اثرهای زیاد در بین پارسیان گذارده است و میگویند سرو کرامت هایی دارد. با مراجعه به نقاشی های ایران قدیم و نیز آثاری مانند قالی و تابلوهای نقاشی، مینیاتورها و بسیاری از هنرهای ظریف میتوان این مطلب را احساس کرد، در بسیاری از تابلوهای نقاشی درختان سرو برگشته ای که در اثر باد خم شده اند دیده می شود. بزرگترین سروی که در ایران موجود بوده و می گویند زرتشت پیامبران را کاشته، سرو کاشمر است که در ادبیات پارسی شهرتی بسزا دارد، علاوه بر سرو کاشمر در سیستان قدیم نیز سروهائی موجود بوده است که آنها را به دوران انوشیروان و ایران عهد ساسانی نسبت می دادند، از جمله دو سر و بزرگ وجود داشته که آنرا متفرع از سرو معروف کاشمر می دانسته اند.
در اینجا بی مناسبت نیست که از درختان کریسمس بحث مختصری بشود. درخت کریسمس درختی است که در شب عید میلاد مسیح آن را آرایش و شمع باران، یا چراغانی می کنند، و یکی از اصول الهيت مسیحی یا مسیح شناسی است که ممکن است قدمت آن به زمان زرتشت، پیامبر باستانی ایران، یا به عقاید آریائیها که در آن موقع عالم مسیحیت را به دو دسته تقسیم نمودند می رسد، و این سنت آورنده نسیم روح پرور مسیحیت و طراوت و تازگی جنگلها به خانه و کاشانه مسیحیان است.تزیین درختان و چراغانی کردن آنها یک سنت کهنسال باستانی است که شباهت زیادی به دخیل بستن ایرانیان به درختان دارد و متأثر از اصول آیین زرتشت است.
سرزمین ایران جایگاه گل و پرورش آن بوده است، و سابقه آن در مرز و بوم ایران زیاد است، اشعار شاعران پارسی به حقیقت گلریز و عطر آمیز است و علتش آن است که مردم ایران زمین از دورانهای کهن به گل عشق می ورزیده اند و در پرورش آن کوشا بوده اند و میراثی را که کشورهای مغرب زمین از گلهای گوناگون ایران برده اند. از این روی است که گل ها همیشه جزئی از دکور و تزئین خانه ها و باغ ها و عمارات در ایران بوده اند و فرهنگ خرید و سفارش گل در تمامی فصول سال در نزد ایرانیان اهمیت بسیاری دارد.
گلها غالبا دارای رنگهای مختلف و بوی مطبوع اند. اکثر گلها مانند گل رز، گل داوودی، گل نرگس و ... زیبایی خاصی دارند و از این جهت به عنوان زینت نگاهداری می شوند. در واقع در فرهنگ ایرانی نگهداری و پرورش انواع گل و گیاه به ویژه گل و گیاه آپارتمانی و همچنین نگهداری انواع گل جایگاه کهنی دارد و مردم سرزمین پارس همواره خانه ها و عمارات خود را با رنگ های مختلف زنده و شاد نگاه می داشته اند. این امر در هنر معماری، قالی بافی و حتی در نگارش کتاب های نظم و نثر و کتب علمی و دینی نیز مشهود و عیان بوده است. در میان گلها، گل سرخ یا گل سوری یا به نظر اکثر ادیبان گل رز بیشتر مورد توجه ایرانیان بوده، هنوز هم بوته های وحشی این گل در گوشه و کنار روستاها به فراوانی دیده می شود. گلاب آن از زمانهای قدیم شناخته شده است و در مراسم مذهبی و در پزشکی به کار می رفته است، چنانکه خاقانی شروانی در ضمن قصیده معروف «ایوان مدائن» گوید:
از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر از دیده گلابی کن، دردسر ما بنشان
در جشن های عروسی ها، میهمانی ها، تولد ها، و سوگواریها و مراسم ختم هم هنوز گلاب و گل می گردانند.
واژه مرکب گلاب مبین آن است که گل بطور مطلق به معنی گل سرخ یا گل سوری است و در اشعار شاعران و ادب فارسی نیز گل بیشتر به گل سوری اطلاق می شود. ولی گل در ادب فارسی معنای بسیار دقیق و شاعرانه ای دارد و تعبیرات مختلفی از «گل» شده است، از آنجمله است چهره سرخ و خوش آب و رنگ محبوب و یا هرچیز دیگر، فردوسی در بیت زیر معنای استعاری آنرا اراده کرده، گوید:
مرا سال بر پنجه و یک رسید چو کافور شد مشک و گل ناپدید
ارزش و اعتبار گل بقدری زیاد است که کسایی مروزی که از سخن گویان اواخر قرن چهارم هجری است درباره اهمیت آن گوید:
گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
ای گل فروش گل چه فروشی بجای سیم ر وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل
اهمیت و ارزش گل از زمانهای کهن بر همه مردم آشکار بوده است و دختران و زنان و کنیزکان زلف های خود را با گل می آراستند، و بر زیبایی های خود می افزودند، بطوریکه فردوسی بدایع طبیعت و یا لطایف احساسات بشر را با سخنان زیبا و عبارتهای دلپذیر تصویر و تعبیر می کند و در داستان عشق رودابه و زال همین لطافت و شیوایی را می توان یافت، و رفتن کنیزکان رودابه به کنار رودی که لشکرگاه زال در آنجا بود، گل چیدن و جلب نظر کردن آنان را چنین وصف می کند:
به دیبای رومی بیاراستند سر زلف بر گل بپیراستند
برفتند هر پنچ تا رودبار بهربوی و رنگی چو خرم بهار
مه فروردین و سر سال بود لب رود لشکرگه زال بود
از آن سوی رود آن کنیزان بدند از دستان همه داستانها زدند
بسی گل چدند از لب رودبار رخان چون گلستان و گل در کنار
بگشتند هر سو همی گل چدند سراپرده را چون برابر شدند
نگه کرد دستان ز بخت بلند بپرسید کاین گل پرستان که اند؟
واژه گل در اشعار شاعران پارسی گوی مظهر ظرافت و لطافت و زیبایی است و شاعران چهره زیبا و سرخ و لطيف محبوب را به گل مانند کرده اند، چنانکه عبدالواسع جبلی لطافت صورت معشوق و ممدوح خود را به گل تشبیه نموده، گوید:
بیلبان چون مل او مغز من شد پرخمار بیرخان چون گل او چشم من شد پرگلاب
و نیز قطران تبریزی در قصیده ای که در مدح سيد الوزراء عمیدالملک ابونصر سروده است، گوید:
اگرچه سنبل مشکینش سایبان گل است و گرچه گوهر سرخش نقابدار لقاست
به ذوق شاعر بزرگ، سعدی شیرازی توجه کنیم که شاهکار نثر فارسی، یعنی کتاب معروف خود را گلستان نام نهاده و در مقدمه، درخت گل سرخ را رمزی از وجود خدا به نظر می آورد، در آنجا که گوید:
بخاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را، چون برسیدم، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند كان را که خبر شد خبری باز نیامد
قبلا گفته شد که گل مظهر زیبایی و جمال است، در ضمن نماینده خداشناسی و توحید است، چنانکه لسان الغیب حافظ شیرین سخن در یکی از غزلیات عرفانی خود می گوید:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی می خواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل تا از درخت نکته توحید بشنوی
مصرع دوم بیت دوم اشاره به ندایی است که از درخت بلند شد، که یا موسی ائی آنا الله رب العالمین که مؤيد مصراع اول همین بیت است. گل و بلبل لازم و ملزوم یکدیگرند و وجود هریک به دیگری قائم است. در اشعار شاعران پارسی گوی بویژه در قصاید آنان کلمات گل و سرو به معنی طراوت و سبزی و تازگی است، سید حسن غزنوی گوید:
سرسبز و سرخ روی چون سرو و چو گل بمان کز هر بدی که هیچ مبادت امان فتاد
همچنین شاعران عمر را از نظر دیر نپاییدن به گل مانند کرده اند، سعدی شیرازی در مقدمه گلستان گوید:
به چه کار آیدت ز گل طبقی از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنچ روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد
همین تعبیر در آثار منثور فارسی بکار رفته است، چنانکه در کتاب کلیله و دمنه که یکی از آثار کهن ادب فارسی است در داستان شیر و گاو چنین آمده است:
و هر که به محل رفیع رسید، اگرچه چون گل کوتاه زندگانی باشد، عقلا آن را عمر دراز شمرند، به حسن آثار و طيب ذكر، و آنکه بخمول راضی گردد، اگرچه چون برگ سرو دیر پاید بنزدیک اهل فضل و مروت وزنی نیارد.»
چنانکه در پیش اشاره شد، سرخی و درخشندگی چهره و عذار یار به گل مانند شده است، در اشعار شاعران، این استعارات فراوان است، همین واژه گل با واژه عذار ترکیب شده و کلمه مرکب گلعذار که برای چهره معشوق استعاره است بکار رفته. عارف نامی باباطاهر عریان در یکی از ترانه های شورانگیز خود گوید:
فلک زار و نزارم کردی آخر جدا از گلعذارم کردی آخر
میان تخته نردم نشاندی شش و پنجی بکارم کردی آخر
در پایان بجاست که این مقال را با دو بیت زیر پایان دهم:
گل مظهر جلال و جمال جهان ماست بی روی گل بهار چو پاییز غم فزاست
شور جهان ز فتنه زیبایی گل است هر جاگلی است نغمه جانسوز بلبلی است
با نگاهی به این منابع :
1- گل و گیاه در آثار منظوم فارسی ، دکتر غلامحسین رنگچی .
2- ایهام در شعر فارسی ، سید محمد راستگو .